سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :9
بازدید دیروز :2
کل بازدید :151778
تعداد کل یاداشته ها : 94
103/2/8
8:32 ع

سلام به خدا

خدایی که همیشه با من است اما من هر وقت نیاز داشته باشم به یاد اویم.

خدای خوبم من هر شب برای تو می نویسم و برات از ناگفته هام و ناخوشی هام  میگم اما امشب میخام سر صحبت رو با تو از در دیگری باز کنم.

خدای مهربونم تو تنها یار و یاور من توی سخت ترین لحظات زندگیم بودی، لحظاتی که هیچ امیدی برای ادامه راه برام نبود و خودمو تنهاترین موجود روی این زمین خاکی میدونستم.

خدایا، توی اون روزا من زندگی خودمو واقعا تباه شده حس می کردم و هیچ امیدی به روشنایی نداشتم.

اما توی همون تاریکیها و سختیها تنها ذکرم تو بودی و تنها امیدی که برام مونده بود تو بودی.

خدایا، به گذشته ام نگاه می کنم و با ناباوری می بینم که به سلامت همه اون سختیهارو پشت سر گذاشتم و الان هیچ اثری از اون سختی ها توی زندگیم نیست.

خدایا، همه این موفقیت ها که نصیبم شده همه وهمه لطف بیکران تو بود .به هر گوشه از زندگیم نگاه می کنم نشانی از لطف تو می بینم.پدرو مادر خوب، خانوادهء خوب، مشاور خوب، دوستان خوب، شغل خوب و..... همه و همه نعمتهایی است از طرف تو. 

 در عشق تو چون خطی به نام دل ماست

                             گویی که همه جهان به کام دل ماست

خدایا، من خوشبخت ترین مخلوق  تو هستم، چون تورو توی همهء لحظاتم حس می کنم و با تو بدون هیچ شرم و حیایی می تونم حرف بزنم ، همه حرفایی رو که به هیچ کس نمی تونم بگم وتو همیشه بهترینهارو برای من در نظر می گیری.

خدایا، ای مهربون من ، من از تو متشکرم به خاطر این همه خوبیها که در حق من کردی و ازت میخام که من رو هم جزء بندگان شاکرت قرار بدی تا بتونم همیشه شکر گزار واقعی تو باشم.

خدایا، کمکم کن تا  مابقی عمرم رو با یاد تو و در راه تو سپری کنم.

خدایا دوستت دارم

خدایا دوستت دارم

خدایا دوستت دارم

                        خدایا مدد ده به یاد تو باشم

                                         چه در قعر چاه

                                                  چه برروی ماه 

         هشت ژانویه، روز خدا بر همهء کائنات مبارک باد      


84/10/18::: 4:56 ص
نظر()
  
  

داستانی کوتاه از کتاب (مکتوب) پائولو کوئیلو  

به کرم سبز بیندیش، این موجود بیشتر عمر خودش را روی زمین می گذراند در حالی که به پرندگان غبطه می خورد و از سرنوشت و ظاهر خود آزرده است.

او با خود می اندیشد؛ من مطرودترین موجود دنیا هستم، زشت و بد ترکیب و محکوم به خزیدن روی خاک.

اما یک روز مادر طبیعت از کرم خواست یک پیله بسازد، کرم سبز وحشت زده شد، زیرا هرگز قبلا پیله نساخته بود. او با خود اندیشید که حتما باید گورش را آماده کند پس برای مرگ آماده شد.

کرم سبز آزرده خاطر از زندگی که تا آن زمان داشته زبان گله به خداوند گشود: درست همان موقعی که به اوضاع عادت کرده بودم همین را هم از من گرفتی؟؟؟؟؟!!!!!

در اوج ناامیدی خود را در پیله مدفون کرد و به انتظار مرگ نشست...........

چند روز بعد دریافت که به پروانه ای زیبا مبدل شده است، او دیگر میتوانست به آسمان پرواز کند و همه تحسینش کنند، او از تدبیر زندگی و تدبیر خداوند در شگفت است.


84/10/14::: 1:41 ص
نظر()
  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام به همهء دوستان.... با (نالهء جویبار) به روزم، منتظر نظرات گرمتون هستم.