سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :7
بازدید دیروز :13
کل بازدید :151789
تعداد کل یاداشته ها : 94
103/2/9
7:4 ص

 

دلم کلبه ایست و غم رودی کز پیش روی آن می گذرد .
آه ای عشق در تو کدام جادوست که در همنشینی تو تنهایی ام بهم می رسد و راه تو شاد ترین پیچ و خمی است که به کعبه غم می رسد .
درازدامنا! ای شب، مرا چون ذره ای در خویش بفشر که دلم آشنای باستانی توست.
روح من تقویمی است که جز خزان ندارد . کسی آیا درود مرا به سپیدارها می رساند . سرزنشم نکنید، بخدا مرا زمینی به فراخی یک خسبیدن بسنده است با فرشی از سبزینه گیاه و همانقدر آسمان کز لابه لای شاخسار بید محزونی قسمت مرا از خورشید و ستاره در سفره چشمم غربال کند. بخدا به لبخندی قانع ام... تغسیلی در برکه نگاهت و نمازی گرم در محراب دوست داشتن فریضه من نیست، غریزه من است . وقتی با افسون نگاهت در من می دمی از نای من شیری می خروشد زیر باران نگاهت چون دشت نسترن می گسترم .
تنها دست توست که از سینه من عبور می کند .من خزانه توام هرچه خواهی از من بر آور.خیالت از آفتاب صمیم تر است و دستانت از چشمه راستگو تر . کنارم بنشین تا برکه ای شوم آرام، سنگهای ملامت را هر چه داری در من بیفکن، پا به پای من بیا راهی می شویم تا ناکجای هر آرزو.پشت به پشت من بده، راه پنهان خنجرهای کینه را می بندیم . رو به روی من بنشین تا عشق را در میان بگیریم ...
وقتی که در را می گشایی، نرگسی که به پیشکشت آورده ام شرمگین می شود، به کنجی می نشینم گرما جامه های مقوایی ام را فرو می ریزد و من سمندر وار بر آتشی از مهر می نشینم . مرا با تو رازی است که درهیچ بوستانی و گلگشتی نمی توان بافت . با آن چشمان درشت به درشتی عشق نگاه کن .
پایان سخن پایان من است تو انتها نداری .....


84/11/4::: 11:34 ع
نظر()
  
  
خیلی دلم گرفته، از دست این زمونه دیگه خسته شدم... ای روزگار حرفهابا تو دارم ...گله ها از تو دارم... چرا؟؟؟روزگار با من چراچنین کردی؟؟؟
توی دفترچهء تقدیرم چیزی جز این جا ندادی، تنهایی... شکستن...تنهایی...غم...تنهایی...آه و درد...و باز هم تنهایی...چرا؟؟؟؟؟؟
از نامردیمی ها، از بی صداقتی ها، از آدمهای نقابدارخسته شدم...واقعا دیگه خسته شدم...
 
می روم خسته و افسرده و زار، سوی منزلگه ویرانه ی خویش
 
به خدا می برم از شر شما، دل شوریده و دیوانه ی خویش
 
می برم تا که در آن نقطه دور ، شست و شویش دهم از رنگ گناه
 
شست و شویش دهم از لکه عشق ، زین همه خواهش بی جا و تباه
 
می برم تا ز تو دورش سازم ، زتو ای جلوه امید محال
 
می برم زنده به گورش سازم ، تا از این پس نکند یاد وصال
 
ناله می سوزد و می رقصد عشق ، آه .... بگذار که بگریزم من
 
از تو ای چشمه جوشان گناه ، شاید آن که بپرهیزم من
 
به خدا غنچه شادی بودم ، دست عشق آمد واز شاخم چید
 
شعله آه شدم صد افسوس ، که لبم باز به آن لب نرسید
 
عاقبت بند سفر پایم بست ، می روم خنده به لب خونین دل
 
می روم از دل من دست بردار ، ای امید عبث بی حاصل...

84/10/30::: 12:21 ص
نظر()
  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام به همهء دوستان.... با (نالهء جویبار) به روزم، منتظر نظرات گرمتون هستم.